دل سلماني ما هست مسلمان نجف
چه شلوغ است صف باده پرستان نجف
كاري از آصف و افريط نمي آيد چون
عرش يك كاسه شده تخت سليمان نجف
جبرئيل آمد و ترفيع مقامش دادند
هفته اي يك شب اگر او شده دربان نجف
تا خليل و پسرش كعبه به اتمام رسيد
سجده كردند همان لحظه به ايوان نجف
هي انا گفته و سلمان شده ديوانه ي او
جان به قربان انا گفتن سلطان نجف
خالق و رازق و رحمان و رحيم است علي
خود حق بود و به حق آمد و پيوست علي
اينكه يك شب به چهل خانه رود مهماني
كرده اثبات كه هر دم همه جا هست علي
چهارصد مرد قوی خازن خيبر بود
كنده از بيخ در قلعه به يك دست علي
بود علي آيينه ي كامل يكتائي حق
ميشد از ديدن تمثال خودش مست علي
جز علي نيست كسي قاسم دوزخ و بهشت
در جنت به روي منكر خود بست علی
جام وارونه دقيقأ چه به گنبد رفته
هر كه مست است به ميخانه ي مشهد رفته
هم محمد به علي رفته رخ زيبايش
هم علي نور جمالش به محمد رفته
دست او هيچ،كف پاي علي هم حتي
در مقامي ست كه بر شانه ي احمد رفته
حد ندارد سخن از فضل و مقامات علي
ضرري كرده عجيب آنكه پي حد رفته
هر كه يك ذره به دل كينه ي حيدر دارد
در حديث آمده كه مادر او بد رفته
روزه بودم و زدم لب به سبويش از عمد
ريخت در باده كمي آب وضويش از عمد
گفتم اي شاه به عشق تو گرفتار شدم
ريخت بر شانه ي خود طره ي مويش از عمد
آنقدر مست شدم مست كه در حين نماز
قبله را كردم عوض باز به سويش از عمد
تا مبادا ببرد آبروي شمس و قمر
زد نقابي همه ي عمر به رويش از عمد
گفته بودند كه سر مي شكند ديوارش
آمدم سر شكنم بر سر كويش از عمد
گوشه ي ميكده ي يار عجب درگاهي ست
خوش به حال دل آنكس كه علي اللهي ست
- پنج شنبه
- 4
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 20:56
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه