رزاقی و دادی همیشه نان گدا را
بر سفرات این بار هم بنشان گدا را
هرگز گدا را رد نکردی دست خالی
با دست خود دادی سرو سامان گدا را
نگذاشتی سائل شود شرمنده ی تو
خواندی میان خانه ات مهمان گدا را
شد حاصل نفرین تو حر ریاحی
حتما دعایت میکند سلمان گدا را
انس تو اصلا با گداها از قدیم است
بیش از نیازش دادی از احسان گدا را
با بینوایان پای یک سفره نشستی
کردی صدا با لفظ آقاجان گدا را
وقتی گدا بر تو زند رو می نمائی
از هر دوعالم بی نیازش آن گدا را
- پنج شنبه
- 4
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 21:25
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه