نيا كوفه،نديدم من دلي باشد به دنبالت
نشد جزهاني وطوعه كسي جوياي احوالت
از اين كوفه فقط بوي دوروئي و نفاق آيد
نمي گردد كسي اينجا به گرد كعبه ي خالت
عوض كردند مهرت را به درهم غافل از اينكه
نمي ارزد همه دنيا به قدر يك نخ از شالت
بگو با ذوالجناحت صاحبت را زود برگردان
كه ميترسم چكد خون سوارت روزي از يالت
ندارد خواهرت طاقت ببيند ازدحامي را
كه محض كشتنت بر پا شود اطراف گودالت
نيا كوفه كه ميترسم كند درظهر عاشورا
كسي در زيرسم اسب ها از عمد پامالت
- پنج شنبه
- 4
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 21:57
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه