تازه داماد عسل از سخنت مي ريزد
هيبت از نحوه ي اين پا شدنت مي ريزد
رجز حيدري ات لرزه به لشگر انداخت
دل از اين شيوه ي نعره زدنت مي ريزد
بارش سنگ به سوي تن تو شد آغاز
سنگ پشت سر هم بر بدنت مي ريزد
نيزه اي آمد و پهلوي تو يازهرا گفت
خون زهراست که از پيرهنت مي ريزد
از روي اسب شده نقش زمين پيکر تو
دارد انگار که خون از دهنت مي ريزد
پايمال سم مرکب شدنت کشت مرا
اشک بر حال تو دارد کفنت مي ريزد
خواستم پيکرت از روي زمين بردارم
ديدم اي واي محال است تنت مي ريزد
ششم ماه محرم عوض نقل و نبات
خاک غم بر سر خود سينه زنت مي ريزد
- شنبه
- 6
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 11:20
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه