شد پخش به صحرا همه ي پيكرت از عمد
شد جسم تو مانند علي اكبرت از عمد
بسيار كريمي چه نياز است به شاهد
بردي وسط قتلگه انگشترت از عمد
لشگر همگي منتظر شكوه ي زينب
زد بوسه به رگ هاي گلو خواهرت از عمد
ديدم همه حساس به آن نام تو هستند
هي نام تو را برد پدر دخترت از عمد
انگار نه انگار مرا زجر كشم كرد
تازه شده ام آينه ي مادرت از عمد
ديدند رباب است ميان همه بي تاب
رقصيد كسي پاي سر اصغرت از عمد
ممنونم از اينكه پدر خوب رقيه
مهمان شده بر دامنم امشب سرت از عمد
از عمه ي خود ياد گرفتم كه گذارم
لب هاي خودم را به روي حنجرت از عمد
- شنبه
- 6
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 13:14
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه