• سه شنبه 18 اردیبهشت 03


شعر شهادت حضرت رقیه(دلم خواهد چون علی اکبر پیش پای بابا سر اندازم)

1436
2

دلم خواهد چون علی اکبر پیش پای بابا سر اندازم
دلم خواهد چون علی اصغر پر چمی از خون برافرازم
منم بابا بی قرار تو  
همه هستیم نثار تو
غریب غریبم نمانده شکیبم
بیا بابا ای حبیبم
چهل منزل بین طوفا نها رهنما بودی خواهر خود را
ولی بر نی چشم خود بستی هر زمان دیدی دختر خود را
بیا امشب یاد زهرا کن    
به روی من چشم خود وا کن
منم دختر تو شکسته پر تو   
که گشتم چون مادر تو
غریب غریبم
دلم خواهد دم به دم بابا روی نیلی زینبت بوسم
دلم خواهد با لب تشنه جای چوب و زخم لبت بوسم
به درگاه حق عزیزم من    
الا بابا کی  کنیزم من
منم دختر تو
شبی که از نا قه افتادم در بیا بانها گشتم آواره
نمی گویم ای پدر جانم ما جراهای گوش و گوشواره
غمت در دل آتش افروز است      
هنوز از آن شب رخم سوز است
غریب
می ترسم از سیاهی این سایه های شوم عمو کجاست
از دزد گوشواره از دزد روسری

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 6:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران