ای جانم – به خطبة - حیدریِ - مادر تو
در کوچه چادر او سایة رویِ سر تو
لعنت ِ حق به غاصبِ فدک
چگونه زد به مادرت کتک
به ضربه ای غرور تو شکست
نشد به مادرت کنی کمک
کنم به گریه زمزمه – یا حسن بن فاطمه
غوغایی- به پا شده - مقابل ِ چشم ترت
نامردی - چه بی هوا- سیلی زده- به مادرت
شبیه گل زساقه تا شدی
تو از زمین به گریه پا شدی
برای مادرت به چشم تر
میان کوچه ها عصا شدی
عرش خدا را قائمه – یاحسن بن فاطمه
از داغی-که دیده ای-محاسنت-گشته سپید
زبعدِآن-کوچه دگر-خندة تو-کسی ندید
دلِ تو از زمانه خسته شد
مسیرتان به کوچه بسته شد
صدای ضرب سیلی آمدو
بلور ِ شیشه ای شکسته شد
در اضطراب و واهمه*یاحسن بن فاطمه
- شنبه
- 6
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 18:27
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه