آواره ي عشق تو شدم در وطن از عمد
ماندم به هواخواهي تو در قرن از عمد
دائم گره پشت گره در كار من افتاد
بند است به دامان تو دستان من از عمد
من كشته ي آن برق ضريح ام كه نداري
كارم شده بر پنجره اش زل زدن از عمد
تو شاه كريمي و گداي تو منم من
خالي ست ببين سفره ي ما اكثرأ از عمد
توصيف جمال تو كسي كرد برايم
مستانه دريدم بخدا پيرهن از عمد
با دست خودت لقمه به سگ ميدهي اي شاه
له له زنم و باز گذارم دهن از عمد
يك شب وسط شور حسين آخر هيئت
شيرين سخني كردم و گفتن حسن از عمد
- شنبه
- 6
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 20:32
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه