هر كه نشد فداي تو اهل هنر نمي شود
آنكه نشد اسير تو مرد خطر نمي شود
حريف اشك چشم من بغض دگر نمي شود
خستگي از تن پدر بي تو به در نمي شود
كسي شبيه تو دگر عشق پدر نمي شود
بي همگان به سر شود بي تو به سر نمي شود
اي همه هستي ام كمي راه برو مقابلم
خيره نشو به چشم من توئي كه برده اي دلم
عصاي پيري ام توئي توئي تمام حاصلم
شك نكن اكبرم شود داغ غم تو قاتلم
امشب من به قتلگه بي تو سحر نمي شود
بي همگان به سر شود بي تو به سر نمي شود
حل شده ايم ما دوتا درهم و هر دو در خدا
حيرت عشق را ببين پدر خدا پسر خدا
نيست ميان ما دوتا مگر خدا مگر خدا
از دل هر دوتاي ما دارد علي خبر خدا
غير من و تو و خدا كسي خبر نمي شود
بي همگان به سر شود بي تو به سر نمي شود
دل مرا به همرهت چه عاشقانه ميبري
از آن زمان كه آمدي كار تو بوده دلبري
خلقأ و منطقأ علي پيمبري پيمبري
گهي پيمبري گهي آيينه دار حيدري
حريف عاشقي تو تيغ و سپر نمي شود
بي همگان به سر شود بي تو به سر نمي شود
به گوش من نمي رسد چرا علي صداي تو
كجائي اكبرم كجا اي پدرت فداي تو
تنگ شده دل پدر براي تو براي تو
زمين زده مرا ببين ديدن هر هجاي تو
داغ كمرشكن تر از داغ پسر نمي شود
بي همگان به سر شود بي تو به سر نمي شود
پخش شدي و حل شدي تكه به تكه در خدا
به نيزه ها نميشوي تو از خداي خود جدا
قطعه به قطعه پيكرت غزل شد و قيصده ها
براي بردن تنت چه كوچك است اين عبا
براي من كه اين جگر دگر جگر نمي شود
بي همگان به سر شود بي تو به سر نمي شود
- شنبه
- 6
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 21:51
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه