مادر بگو که بی تو چه خاکی به سر کنم؟!
ای شمع شب فروز چگونه سحر کنم؟!
گیرم که شب سحر شد و روشن شد آفتاب
باید به قتلگاه برادر نظر کنم
مادر نمیر کاش بمیرم به جای تو
بی تو نظر چگونه به روی پدر کنم
این شهر شهر وحشت و این کوچه پر خطر
باید که سینه را به بلایا سپر کنم
دیگر مدینه جای امان نیست مادرا
از شهر غصه ها تو دعا کن سفر کنم
سیلی اگر زدند مرا هم چو مادرم
باید حسین را ز قضایا خطر کنم
ما را نیاز نیست به نامرد مردمان
باید ز مردمان مدینه حذر کنم
من تاجر تجارت عشق و محبتم
کی با حسین باشم و یک دم ضرر کنم
من حاضرم اسیر شوم در ره مرام
فکری برای خاطر نسل بشر کنم
روزی اگر گذار من افتد به کاخ ظلم
آن کاخ را به هم زده زیر و زبر کنم
روزی اگر سراغ من آیی به شهر شام
جان را نثار دختر خیر البشر کنم
- یکشنبه
- 7
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 11:39
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سید حسن خوشزاد
ارسال دیدگاه