با آنکه باز امروز مادر ميکند کار
پيداست دست خسته اش افتاده از کار
رنگش پريده ضعف دارد پيکر او
حتي برايش راه رفتن هست دشوار
سر دردهاي او امانش را بريده
اي درد ديگر از سر او دست بردار
فهميدم از طرز نگاه او ندارد
ميلي براي زندگي يک ذره انگار
گفتم بمان ديگر نزن از رفتنت حرف
فرمود دارد ميکشد همسايه آزار
گفتم دعا کن تا شفايت را بگيري
الجار ثم الدار را ميکرد تکرار
گفتم دل ما را چه خواهي کرد مادر
مشغول کار خانه شد با حال تب دار
- یکشنبه
- 7
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 14:44
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه