• جمعه 2 آذر 03


روضه و توسل جانسوز ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به نفسِ سیدمجیدبنی فاطمه_فاطمیه 96 -(برای روضه ی زهرا)

1635
1

برای روضه ی زهرا
به خدا یک جمله بسه

تو کوچه گوشواره ی
 عرش خدا از گوش افتاد

به روی عصمت الله
توی کوچه دست بلند شد

یه جوری سیلی زد
که فاطمه بیهوش افتاد

چشاش دیگه وا نمیشه
آخه از رو زمین پا نمیشه

حسن داره دق میکنه
گوشواره پیدا میکنه

کبودِ رویِ ماهشو
گرفته خون نگاهشو

فاطمه به علی نگفت
قصه ی قتله گاهشو

روضه ی کوچه خودش
اندازه ی صد سال حرف

روضه های فاطمیه
حرف تازه کم نداره

گریز روضه ی امشب
همین باشه که زهرا

تو این عالم یه سنگِ
 قبر کوچیکم نداره

کجا بیام زار بدنم
سرم و به دیوار بزنم

کجا بیام داد بزنم
بغضم و فریاد بزنم...

علی جان!
 تو بر نوشتن قرآن به خانه مشغولی
بیا که سوره ی کوثر به کوچه افتاده

*خدا به عظمت فاطمه فرج امام زمان مُعجَّل بفرما... خیلی سخته...روضه ی حضرت زهرا همیشه سخت بوده...چون روضه روضه ی ناموسِ علیِ...دیگه بعد کوچه...حسن دیگه سمت مادر نرفت...خدا نکنه...آدم مادرش جلوش زمین بخوره...هی خجالت میکشه...میگه جلو بچه ام زمین خوردم...میگه حسن هر وقت مادر رو می دید طرف دیگر رو نگاه می کرد...می گفت: مادرم جلوم کتک خورده...مادرم خجالت نکشه...غریب حسن...خدا به حق امام حسن کریم اهل بیت گره این مردم و باز کن...خدا به حق امام حسن ریشه ی وهابیت رو بکن...
کوچه ای تنگ و...دلی سنگ و...صدای سیلی...هرچه بادا باد میخونم هر کی اهلشِ بسم الله...مقداد همچین که بعد شهادت اومد بره دومی جلوشو گرفت گفت کجا میری زهرا را کجا دفن کردید...تا امتنا کرد یه سیلی تو صورت مقداد زد...مقداد افتاد رو زمین زد زیر گریه... گفت دیدی طاقت نداری، چرا گریه می کنی...؟گفت نامرد گریه ام برا خودم نیست...فقط یه سوال دارم...اینجور که به من زدی چطور به زهرا زدی...؟....یه سیلی زد صورت بی بی ورم کرد...دیگه با دست دنبال بچه هاش میگشت... بلدی امشب داد بزنی یا نه...بگو وای مادر...*

  • یکشنبه
  • 7
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 20:3
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید


حجم فایل 2.07 MB
تعداد بازپخش 110
تاریخ بارگذاری یکشنبه 7 بهمن 1397 13:08

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران