چرا ای شمع نور افشان ز نور افشانی افتادی
چرا از خانمان رفتی بخاک تیره دل دادی
علی در سوگ جانسوزت چو مرغی در قفس نالد
بجز مرگش ندارد زین قفس تدبیر آزادی
تو ای روح بزرگ عفت و عصمت کجا رفتی
نه روحم راحتی دارد نه کاخ صبر بنیادی
بیاد آوردن هر داغدیده قیمتی دارد
بیا یکشب بخواب من بکن از مرتضی یادی
غریب شهرم و عزلت نشین بیت اندوهم
غریب شهر را جز غم نباشد یار و امدادی
نمای منزلم از گرد محنت، محنت افزا شد
سرای مرتضی بی تو نبیند رنگ آبادی
شکسته دل شدی پهلو شکسته رفتی از دنیا
شدی نقش زمین از نقشه و از طرح بیدادی
اگر اشکم نباشد دیده هایم خون می ریزد
به آن ساعت تو را قنفذ همی زد مثل جلادی
به دیوان جزا مطرح نمایم قتل محسن را
خدای دادگر دادم نماید هست میعادی
- دوشنبه
- 8
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 11:28
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرحوم انور اردبیلی
ارسال دیدگاه