منكــه از اهــل حـرم، آبــرو دارترم
تيــر كيــن آمــد و گفت، آبرويت ببرم
نـه همين چشم زِره قامت من تر كرده
اشك مشك آمده و گريه به من سركرده
يا اَخا كن نظري در خيامم مَبري
پرچم از دست جدا، جام از مست جدا
پشت تو با سر من هر دو بشكست جدا
مـادرت آمـده نتـوان بـه بـرش بـرخيزم
خون چشمم عوض گل بر رهش ميريزم
يا اَخا كن نظري در خيامم مَبري
فانوسهای اشک - علی انسانی
منبع:سایت مدایح
- پنج شنبه
- 9
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 14:23
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه