قطعه اي از حرف هايم ميشود صدها لهوف
پس كتك در حفظ اين اسلام خيلي خورده ام
سوختم از دست آن ها كه نمك گير من اند
حرف ها از مردمان خام خيلي خورده ام
من حسيني مذهبم چون كوه ماندم روي پا
بغض خود را با سكوت آرام خيلي خورده ام
خوب شد حداقل بر نيزه چشم ات بسته بود
سنگ پشت سنگ از هر بام خيلي خورده ام
خارجي خواندند ما را در چهل منزل حسين
طعنه از اين مردم بدنام خيلي خورده ام
تازيانه،كعبه ني،گاهي لگد،جاي خودش
سخت تر از اين همه دشنام خيلي خورده ام
با وجودي كه نخوردم بعد تو آب و غذا
خون دل در كوچه هاي شام خيلي خورده ام
- سه شنبه
- 9
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 15:46
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه