• پنج شنبه 1 آذر 03

 محسن صرامی

چشم گريان -(خشكم زده تا ديده ي تر را ببندد)

559
1

خشكم زده تا ديده ي تر را ببندد
يك تن بگو چشم پيمبر را ببندد

شاعر تنش لرزيد يا بايد بميرد
يا در همين آغاز دفتر را ببندد

زد با لگد بر در،چه بد آن نامسلمان
خواهد كتاب عمر كوثر را ببندد

در كنده شد از جا،عجب شد روضه سنگين
محض رضاي حق كسي در را ببندد

اي كاش يا دست علي را باز ميكرد
يا يك نفر چشمان حيدر را ببندد

فضه به سرعت آمده با چشم گريان
او آمده پهلوي مادر را ببندد

برخواست از جا،رفت با هر زحمتي بود
تا يك تنه راه دولشگر را ببندد

در موقع برگشت از مسجد كسي نيست
تا بال زخمي كبوتر را ببندد

  • چهارشنبه
  • 10
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 13:42
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران