ماه من تا به سحر بیداری
تو چرا دست به پهلو داری؟؟
نکند فاطمه جان بیماری
نظری کن که علی دل خون شد
شهرِ یثرب زغمت محزون شد
صورتِ دختِ نبی گلگون شد
آه نور امیدِ، خانه ی حیدر
فاطمه جانم
ای شأن نزول، سوره ی کوثر
فاطمه جانم
* وای (فاطمه جانم ۳)
اشک تو تاب و تبم را برده
گل من بال و پرت پژمُرده
حسن از داغِ تو شد افسُرده
دیده ات چون شبِ تیره تار است
اثر از خــون تو بــر دیــوار است
هر چه هست زیرِ سرِ مسمار است
آه ناله ای آمد، فضه خُذینی
فاطمه جانم
وای مُردم و دیدم، رویِ زمینی
فاطمه جانم
* وای (فاطمه جانم ۳)
پشت در معرکه ای بر پا شد
نـاگهان بــا لگدی در وا شد
موجی از آتش و خون پیدا شد
تا که دیدم به زمین افتادی
نــاله ی "وا اَبتا" ســر دادی
رفتی از رفتن خود دل شادی
وای مادر زینب، یاسِ کبودم
فاطمه جانم
ای هستی حیدر، بود و نبودم
فاطمه جانم
* وای (فاطمه جانم ۳)
اشک و افسوس و فغان پیرت کرد
طعنه و زخمِ زبــان پیرت کرد
بـه خــدا دردِ نهان پیرت کرد
حیـدرت ناله فــراوان دارد
دل محزون و پریشان دارد
غُصه ی شام غــریبان دارد
آه ماهِ مدینه ، خدا نگه دار
فاطمه جانم
در گودیِ مقتل، وعده ی دیدار
فاطمه جانم
* وای (فاطمه جانم ۳)
- پنج شنبه
- 11
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 13:5
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
روح اله نوروزی
ارسال دیدگاه