هیچ كس چون من به كار عشق مشتش وا نشد
هیچ جانبازی چو من در قتلگه شیدا نشد
دست هایم ضربه گیر تیغ ها شد هر طرف
هیچ دستی مثل دست من سپر این جا نشد
شیوه اعجاز دستم دشمنان را کور کرد
دست موسی هم نصیبش این ید و بیضا نشد
می کند دست و سرم از رهبرم دفع بلا
حیف چون سقا دو دستم هدیه بر زهرا نشد
تو به مقتل هم یتیمان را نوازش می کنی
هیچکس چون تو برای این دلم بابا نشد
ناله های غربتت شد قاتل جانم عمو
به که با زن ها اسیری رفتنم امضا نشد
تا قیامت ای عمو از عمه ام شرمنده ام
او حریف این سماجت های بی پروا نشد
چون که آهنگ اسیری را شنیدم در حرم
خواستم با عمه باشم ای عمو اما نشد
شاعر:محمو ژولیده
- پنج شنبه
- 9
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 15:42
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه