#حضرت_زهرا
چند وقتی است که افتاده به بستر مادر
روز و شب گریه کند بعد پیمبر مادر
کند هردم طلب مرگ زداور مادر
دور او ذکر لب ما شده مادر مادر
دیده اش خشک شد از گریه دگر آب نداشت
بهر برخواستن حتی به تنش تاب نداشت
داشت دردی که زشب تا به سحر خواب نداشت
گریه میکرد به مظلومی شوهر مادر
مادرم درد دل زار تو ناگفتنی است
از چه پژمرده شدی موقع بشکفتنی است
همه گویند دگر مادرتان رفتنی است
وای من گر نشود حال تو بهتر مادر
وای مادر به جوانی چقدر پیر شدی
اول زندگی از زندگی ات سیر شدی
چون؟زمین خورده ای این گونه زمین گیر شدی؟
میزند حالت تو بر دلم آذر مادر
گر روی تو زبرم گو که من آخر چه کنم
مادرم بعد تو با گریه حیدر چه کنم
من محنت زده با این دو برادر چه کنم
پیش زینب تو بمان یک شب دیگر مادر
به در خانه ات آتش چه غریبانه زدند
گاه در کوچه تو را گاه در خانه زدند
همه نامرد ولیکن همه مردانه زدند
تا شدی نقش زمین چون گل پرپر مادر
من به دنبال تو در کوچه دویدم اما
تو کتک خورده من استاده و دیدم اما
تو زمین خوردی و من آه کشیدم اما
دل من سوخت به حال دل حیدر مادر
داغ تو سخت جوان مردن تو سخت تر است
به خدا نیمه شب بردن تو سخت تر است
زتماشای کتک خوردن تو سخت تر است
دیدن صحنه گودال برادر مادر
وای از آن تن پامال امان از گودال
میبرد نیزه اش از حال امان از گودال
تو میا در دل گودال امان از گودال
میکند خون جگرت شمر ستمگر مادر
ناله از بی کسی او نزنم پس چه کنم
دست خود بر سر و زانو نزنم پس چه کنم
زغریبی به عدو رو نزنم پس چه کنم
حلق خشکیده کجا و لب خنجر مادر
عبدالحسین میرزایی
- سه شنبه
- 16
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 22:40
- نوشته شده توسط
- عبدالحسین
- شاعر:
-
عبدالحسین میرزایی
ارسال دیدگاه