یا زهرا(س)
سر فرو برده بزانوی غم ومی نالد
زند آتش غم جانکاه دل حیدر را
دست بردست زندازدل خودآه کشد
آخر از دست بدادست علی همسر را
دل او خون شده از فرقت یاری همدم
داده قرآن مجسم ز کفش کوثر را
کودکان برسر بستر به فغان می گریند
مرتضی مانده چسان جمع کند بستر را
یاد آرد که چگونه به گلش زخم زدند
نتوانست مدد یار شود دلبر را
یاد آرد که زاو غنچه ی گل پرپر شد
در زمانی که لگد زد عدو آن در را
غم زهرا(س) کمر شوهر او را خم کرد
داد از دست علی(ع) یار حمایتگر را
غم همسر طرفی سوی دگر چار یتیم
مانده حیران چه کند اینهمه بی مادر را
زینبش کار کند فاطمه آید نظرش
ای خدا صبر بده حیدر بی همسر را
شعر:اسماعیل تقوایی
- چهارشنبه
- 17
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 1:23
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه