بعد شش ماه به سر ميل سفر داشت هنوز
اشك او خشك نشد،ديده ي تر داشت هنوز
روضه خوان بود ولي محضر زينب ميرفت
از گل پرپرش اميد خبر داشت هنوز
در نياورد ز تن پيرهن مشكي را
اثر داغ برادر به جگر داشت هنوز
ام كلثوم نشسته كه بيايد عباس
نشده باور او،چشم به در داشت هنوز
بعد از آن لحظه كه از علقمه برگشت حسين
دست بر دست زد و درد كمر داشت هنوز
ديد زينب به سرش دست گرفته بر تل
طي شد آن روز ولي دست به سر داشت هنوز
كوفه تا شام كه غم جاي خودش را دارد
بر تمام بدن از شام اثر داشت هنوز
- چهارشنبه
- 17
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 11:30
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه