عشق او شرط بلافصل مسلماني شد
مايه ي مستي و اين آيينه گرداني شد
چشم پوشيده ام از هر چه به جز عشق علي ست
حال چشمان ترم يكسره باراني شد
هر چه گفتيم و شنيديم به جز حرف علي
مايه ي غفلت و آزار و پشيماني شد
قمر انگشت به لب از رخ زيباي علي ست
شمس با ديدن او اين همه نوراني شد
ايستادم وسط راه و نشستم چه كنم
داده عشقش بخدا كار به دستم چه كنم
بر ندارم سر از اين سجده به ايوان نجف
دست من نيست اگر اين همه مستم چه كنم
گفته بودند كه سر مي شكند ديوارش
سر خود را زدم از عمد شكستم چه كنم
خودمانيم،عجب سجده به او ميچسبد
من اگر شاه نجف را نپرستم چه كنم
جز علي نيست كسي تيغ دودم در دستش
كنده از جاي در قلعه ي خيبر دستش
وقت جنگيدن او جن و بشر حيرانند
بر زمين ريخته يك آن دوسه لشگر دستش
تربيت كرده به عنوان مثال اين سه نفر
مالك اشتر و سلمان و ابوذر دستش
حرف اكملت و لكم دينكم آمد به ميان
برد بالاسر خود دست پيمبر دستش
شان او در همه ي دهر معما شده است
لا الهي ست كه تفسير به الا شده است
كعبه شد قبله اگر،هست دليلش يك حرف
قبله شد چونكه ولاتگه مولا شده است
هرم آتش نگرفته ست اگر ابراهيم
امر او بود كه بردأ و سلاما شده است
هر زمين خورده در اين عالم و در آن عالم
ياعلي گفته و از روي زمين پا شده است
در مقامات علي مانده دوعالم مبهوت
ربنا هست خطابم به علي وقت قنوت
شده از خاك كف پاي علي قطعأ خلق
آسمان ها و بهشت و طبقات ملكوت
نفس حيدر كرار نخورده ست به او
شد بيابان اگر اينگونه كوير و برهوت
سر مستور خداوند علي بوده علي
هر كه ره يافت در اين عشق فقط كرده سكوت
پدر خاك شد از روز ازل آب حيات
نيست جز عشق علي در دوجهان راه نجات
حق علي بود و علي حق كه به معناست يكي
در علي ديد رسول مدني كل صفات
ذكر او افضل الاعمال و عبادات نبي ست
شده پنهان به همين ذكر تمام بركات
شب معراج علي بود و نبي بود و خدا
هر سه گفتند به خشنودي حيدر صلوات
- پنج شنبه
- 18
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 18:43
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه