بار دیگر خلقت از آیات کوثر زنده شد
گفت زینب با حسین انگار مادر زنده شد
اکثراً با دیدنش با یکدگر گفتند که
خاطرات فاطمه یک بار دیگر زنده شد
بعد زهرا گل نمی روئید در شهر نبی
از شمیم عطر او شهر پیمبر زنده شد
گوئیا دلتنگ زهرا بود عالم سال ها
ثانی زهرا رسید و عالمی سرزنده شد
آمد از دیدار او در عرش پیغمبر به وجد
از همان ذوق پیمبر آمده حیدر به وجد
تا اذان در گوش او گفتند،با نام علی
دید بابایش که آمد ناگهان دختر به وجد
برد بالا حضرت عباس او را روی دست
آمد از لبخند زیبایش علی اکبر به وجد
بر زبان آورد وقتی که قلم نامی از او
شد غزل دیوانه آمد بیشتر دفتر به وجد
بوسه بر خاک قدوم او ملائک میزنند
عشق او را جار از هر سو ملائک میزنند
بسکه او با معجزه کار خدائی میکند
پیش پایش نعره ی یاهو ملائک میزنند
دست حاجات همه سمت رقیه شد بلند
دائماً بر آستانش رو ملائک میزنند
هر کجا که مجلسی با نام او بر پا شود
آن مکان را با مژه جارو ملائک میزنند
آمده از هر نظر زهرای دیگر باشد او
در شمائل در فضائل عین مادر باشد او
نیتش از آمدن بود از همان اول سه سال
تا که هم تفسیر هم تاویل کوثر باشد او
بوده ممسوس خدا اکبر،ولی با این وجود
آنقدر زهرا شده تا عشق اکبر باشد او
کار او از بعد عاشورا شود پیغمبری
تا ابد در شام باید که پیمبر باشد او
حیف شد دارد زمان عاشقی کم میشود
ماه شعبان میرود کم کم محرم میشود
مثل عمرش شادی ما هم کم و کوتاه بود
عاقبت سهم دل دیوانگان غم میشود
نام او اصلاً نوشته شد کنار مرثیه
روضه هایش پیش چشم ما مجسم میشود
حیف از آن قامت زهرائیش که عاقبت
مثل زهرا مادرش خم میشود خم میشود
بسته بر جان پدر چون جان دختر غالباً
اشک او چشم پدر را میکند تر غالباً
دیده ای حتماً که دختر قهر هم چون میکند
میگذارد روی دامان پدر سر غالباً
دختری که رفته بابایش سفر را دیده ای
میشود کم حوصله،کم حرف،مضطر غالباً
تا صدای در می آید میشود از جا بلند
میرود با شوق دختر تا دم در غالباً
از قضا در کربلا قانون دنیا شد عوض
کلاً آداب مسلمانی به یکجا شد عوض
شد نوازش تازیانه،مهربانی شد کتک
رسم،مردی بود،با نامردی اما شد عوض
پس،گرفته دست بر دیوار دختر بچه ای
جای پیری با زمان کودکی تا شد عوض
با تعجب گفت با عمه چه شد که اینقدر
چهره ی نورانی و زیبای بابا شد عوض
- پنج شنبه
- 18
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 18:51
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه