من خریدار سر دار نبودم که شدم
اینقدر عاشق و بیمار نبودم که شدم
آمدم رد شوم از کوچه ی معشوق فقط
قبل از آن مست و گرفتار نبودم که شدم
در بساطم نه طلائی نه کلافی نه دلی
اصلاً انگار خریدار نبودم که شدم
هیچ کس مثل من اینقدر بدهکار نبود
در این خانه طلبکار نبودم که شدم
عقل من بود سر جای خودش قبل از این
کوچه گرد سربازار نبودم که شدم
در دلم حس عجیبی ست،نمیدانم چیست
اصلاً آواره ی دلدار نبودم که شدم
خواب بودم همه ی عمر خودم را صد حیف
دل شب این همه بیدار نبودم که شدم
سوختم تا که بسوزد همه جا از سوزم
از غم یار خبردار نبودم که شدم
- پنج شنبه
- 18
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 19:22
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه