شب تا به صبح غسل تنم وقت می برد
آماده کردن کفنم وقت می برد
مانند دردهای دل تو شمردن
گل های سرخ پیرهنم وقت می برد
مرثیه خوان غربت کوثر به گوش چاه!
تفسیر آیه ی محنم وقت می برد
دیروز در دلت متولد شدم علی
فردا وداع از وطنم وقت می برد
آشفتگی زینب مان را به من ببخش
آسودگی یاسمنم وقت می برد
شاید که دخترم شود آرام لحظه ای
پایان گریه ی حسنم وقت می برد
با یاد کوچه تا به سحر ضجه میزند
بزم عزای سینه زنم وقت می برد
اسما _عصای دستم_ از این درد خسته شد
این روزها قدم زدنم وقت می برد
این کندی زبان اثر ضرب سیلی است
دیگر شنیدن سخنم وقت می برد
سنگین شده ست گوشم اگر پرس و جو نکن
نگذار حرف در دهنم ؛ وقت می برد
مانند قتل صبر حسینم ؛ ببین !که جان
بیرون کشیدن از بدنم وقت می برد
- جمعه
- 19
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 19:7
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
علیرضا خاکساری
ارسال دیدگاه