بالاتر از اندیشه ی دنیاست زهرا
بالاتراز بالاتر از بالاست زهرا
*امام باقر فرمود: ما اهل بیت مریضی، گرفتاری دنیایی، پیدا میکردیم، سجاده پهن میکردیم میگفتیم "الهی به حق الزّهرا"خدا را به فاطمه مادرمون قسم میدادیم ..این اسم کم اسمی نیست نکنه یه وقت اینقدر ساده از کنارش بگذریم ..
نگاه نکن مردم مدینه حواسشان به این اسم نبود.. شان این اسم رو رعایت نکردن.. قیامت معلوم میشه زهرا کیه... !!وقتی به نصّ سریع اون روایت مرحوم مجلسی تو( دلایل الامامه ) مفصل آورده که انبیاء اُمّتهای خودشون را پناه میدهد هر امتی پیغمبر خودش رو صدا میزنه امّت داوود ،امّت سلیمان، امّت عیسی ،اُمّت موسی ،همه ی اُمّتها میرن تو پناه پیغمبرانِ خودشون ،پیغمبران اُممِ مختلف ،پیغمبرما را صدا میزنن ،قیامت هم سلسه مراتب داره ،امتها میرن تو پناه پیغمبرهای خودشون ،پیغمبرهای امتهامیرن تو پناه پیغمبر ما ،بعد اونوقت پیغمبر ما تو پناه کیه ..؟ کی رو صدا میزنه..اولین جمله ای که رسول خدا به زبان جاری میکنه ..خدایا زهرای من کجاست ..!!؟فاطمه کجاست...!!؟بعد منادی ندا میده ،سرها را بندازید پایین " غُضُّوا ابصارَکم "از همین یه جمله باید مقام بی بی رو بفهمیم ..که محشر با اون عظمت همه نمی تونن حضرت زهرا را ببینن "غُضُّوا ابصارَکم "سرها را بندازید پائین ،مَحرمها سر را بیارن بالا ..اونجا معلوم میشه ..اونجاست که میگه: "وَلَسوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضی" اینقدر خدا میبخشه تا زهرا راضی بشه ...میگه تو راضی باش هر کی رو دلت میخواد برو خودت دست بگیر ..اونجا معلوم میشه بی بی کیه ...*
بالاتر از اندیشه ی دنیاست زهرا
بالاتراز بالاتراز بالا ست زهرا
نورِ خداوند است هر سو بنگری هست
سِرّ خداوند است ناپیداست زهرا
* ناپیدای عالم زهراست ..پیغمبر با اون عظمت قبرش پیداست فقط حضرت زهرا قبرش ناپیداست ..(چون سرِّ عالم ست )*
اهل قیاس او را نمیفهمند هرگز
آن سو تر از مقیاسِ انسانهاست زهرا
درسِ شهادت را حسین آموخت از او
مرد آفرینِ روز عاشوراست زهرا
در زندگی چیزی برای خود نمی خواست
هرچه علی میخواست را میخواست زهرا
*هر چی علی بگه ..علی بگه صبر کن ..چشم.. علی بگه نفرین نکن..چشم ..علی بگه مو پریشان نکن ..چشم ..علی بگه معجر برندار..چشم ..هر چی علی بگه ...*
در زندگی چیزی برای خود نمیخواست
هر چه علی میخواست را میخواست زهرا
با یک سلامِ ساده و سرشارِ از عشق
از حجمِ غمهای علی می کاست زهرا
*کافی بود بیرون از خونه هزار تا غم رو شانه ی علي بشینه ..مردِ هزاران زخم زبان و هزاران غصه می آمد خونه، روزهای آخرفاطمه میگفت: اسماء زیر بغل هامو بگیر خودم دَر رو باز کنم میخوام یه سلام بدم علی آرام بشه... بدونه تو مدینه یکنفر هست.. هنوز یه نفر هست سلام بده ..*
با یک سلامِ ساده و سرشار از عشق
از حجمِ غمهای علی می کاست زهرا
روزی که مردم وقتِ یاری خواب بودن
پای غریبی علی برخاست زهرا
دل را به آتش زد علی تنها نَمانَد
*دید دَرِ خونه گُر گرفته ..عقب...آتیش برای زن باردار سمِّ..مادر ما یه قدمم عقب نرفت ..هی نانجیب لگد میزد ..هی مادر دستش رو پشت در فشار می داد..جون علی در خطره..دل را به آتش زد یعنی همین* ..
ما عشق را پشتِ دَرِ این خانه دیدیم
زهرا دَر آتش بود، حیدر داشت میسوخت
روزی که مَردم وقتِ یاری خواب بودن
پای غریبی علی برخاست زهرا
دل را به آتش زد علی تنها نَمانَد
افسوس خود در شعله ها تنهاست زهرا
پروانه ها در شعله ها پروا ندارن
در ذیل آتش کوهِ باپرجا ست زهرا
در انتهای این مصافِ نابرابر
پیروز میدان بی گمان زهرا ست
*پیروز میدان کیه..؟ پیروز میدان اون کسی هست ..که بعد هزار و چهارصد سال اسمش می آد عالم تکون میخوره ..
پیروز میدان علی است..پیروز میدان حیدرِ ..کی پیروز میدانِ..پیروز میدان مادرِ هجده ساله است...به ظاهر افتاد زمین... اما باطن قصه رو ببین..پرچم علی رو بلند کرد ...
- جمعه
- 19
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 21:45
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه