این حوالی آتشی گرد قمر پیچیده است
در تمام شهر بغداد این خبر پیچیده است
نقشه ی شومی به سر دارد یقینا ام فضل
زهر را در دستمالی بی پدر پیچیده است
زهر او شد کار گر بر پیکر ابن الرضا
دور خود آقایم از سوز جگر پیچیده است
غربتش در خانه اش هم شد گریبان گیر او
چون صدای هلهله در پشت در پیچیده بود
روضه ها یک یک مجسم میشود در چشم او
روضه سمت کربلا با چشم تر پیچیده است
آری آری حضرت ابن رضا هستی غریب
آری آری روضه ات شد روضه ی خدالطریب
همسرت با وعده ی زر بر تنت افتاده بود
بی حیا با نیت شر بر تنت افتاده بود
چند روزی پیکرت روی زمین مانده ولی
سایه صدها کبوتر بر تنت افتاده بود
فرض بر اینکه تنت مانده به زیر آفتاب
دیگر آیاچشم خواهر بر تنت افتاده بود
بر سر پیراهنت دعوا نشد شکر خدا
یا به قصد قرب لشکر بر تنت افتاده بود؟
روی پشت بام خانه رد شد اسبی از تنت؟
یا هزاران تیغ و خنجر بر تنت افتاده بود
- شنبه
- 20
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 20:44
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه