ازقضا قصه ي تقدير بهم خواهد ريخت
ميرسد زود ولي دير بهم خواهد ريخت
خواب ديده است كسي قحطي آب آمده است
يوسف از گفتن تعبير بهم خواهد ريخت
پسري تشنه لب از دست پدر خواهد رفت
ناگهان آن پدر پير بهم خواهد ريخت
خطبه ميخواند ولي خطبه ي او را لشگر
با كف و گفتن تكبير بهم خواهد ريخت
كودكي را كه سر دست گرفته ست حسين
حرمله با زدن تير بهم خواهد ريخت
تير،آن تيرسه شعبه گلوي كودك را
قد يك ضربه ي شمشير بهم خواهد ريخت
خورد با زور كمي آب شب يازدهم
مادر از آمدن شير بهم خواهد ريخت
- یکشنبه
- 21
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 10:57
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه