سخت است وداع پدری با پسر خویش
سخت است پسر دل ببرد از پدر خویش
بگذار زبان در دهن حضرت بابا
تاکام بگیرد پدرت از ثمر خویش
آرام برو راه کمی پیش دو چشمم
آرام برو از بغل همسفر خویش
سخت است که از قامت تو چشم بپوشم
من ماندم بی تابی این چشم تر خویش
هر چند که ممسوس در ذات خدائی
اما نظری کن پسرم دور و بر خویش
رفتی و پدر ماند و دوتا چشم که تار است
کشتی پدرت را پسرم پشت سر خویش
با کنده ی زانو به سویت آمده ام راه
بی تو نکنم صاف علی جان کمر خویش
باید بگذارد پدر پیر تو اکبر
با دست خودش بین عبایش جگر خویش
دیگر به خداوند توان نیست به پایم
بر خیز و ببر این پدر محتضر خویش
- یکشنبه
- 21
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 11:13
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه