همين در اول شعرم سخن كم آوردم
شكسته آمدم اما محن كم آوردم
چقدر واژه و مضمون براي گفتن،از
بيان غربت او در وطن كم آوردم
دلم براي زيارت بهانه ميگيرد
من از فراق حسن در قرن كم آوردم
گلايه ميكند از من حسين در محشر
كه مدح و مرثيه هاي حسن كم آوردم
غذا به دست خودش ميدهد به سگ،پس من
هميشه حسرتم اين شد دهن كم آوردم
چنان بزرگ و كريم است و مهربان آقا
كه در شمارش لطف اش به من كم آوردم
تمام روضه ي زينب به قتلگاه اين است
كه از مدينه ي جدم كفن كم آوردم
- یکشنبه
- 21
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 11:35
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه