#حضرت_زهرا_بعدازشهادت
بعدزهرا قسمتم خون جگرشد،حیف شد
همدم تنهایی ام اشگ بصرشد،حیف شد
کاش باهم مرده بودیم،هردو راحت می شدیم
فاطمه تنهامهیای سفرشد،حیف شد
روزهای خوب من نُه سال با زهرا گذشت
روزهای خوب حیدر زود سرشد،حیفد
پیش چشمم همسر مظلومه ام را میزدند
چادرش خاکی میان رهگذرشد، حیف شد
بیحیاطوری لگدزد پهلوی زهرا شکست
فاطمه از هوش رفت و بی پسرشد، حیف شد
ضربه ها خیلی اذیت کردزهرارا. ولی
ضربه ی قنفذبرایش دردسرشد،حیف شد
فاطمه ازغصه ی هجرپیمبر پیر شد
از غمتنهایی من پیرترشد،حیف شد
فاطمه ازدردهای خودبه من چیزی نگفت
تازه وقتِ غسل،حیدرباخبرشد،حیف شد
هستیم رابا دودست خودنهادم بین قبر
روزهای تیره ی من تیره ترشد،حیف شد
حال،شبهامونس من خاکِ قبر فاطمه است
هرشبم باگریه برزهرا سحرشد،حیف شد
زینب و کلثوم میگریندو میگویند،آه...
مادر ما کشته اینجا پشت در شد حیف شد
..............
یاعلی ! یک استخوان بشکست از زهرای تو
استخوانهای حسین بشکسته ترشد، حیف شد
یاعلی بااسب برجسم حسینت تاختند
پیکرِ پاشیده اش پاشیده ترشد،حیف شد
#خادم
.
- دوشنبه
- 22
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 1:36
- نوشته شده توسط
- عبدالحسین
- شاعر:
-
عبدالحسین میرزایی
ارسال دیدگاه