• دوشنبه 3 دی 03


متن شعر عربی و فارسی مدح و منقبت حضرت امیرالمومنین علیه السلام -(ها عَلی بَشَرٌ کیفَ بَشر)

21758
10

مرحوم آیت الله میرزا محمّد باقر فقیه ایمانی 
تضمین اشعار مرحوم ملا فتح الله خوئی


بخش 1

ها عَلی بَشَرٌ کیفَ بَشر
رَبُّهُ فِیهِ تَجَلّی وَ ظَهَرَ

علی است اینکه به صورت بشراست
لیک وصفش ز بشر در گذر است
چه بشر، سید جنّ و بشراست
مادحش حضرت خیر البشر است
شده حق را به حقیقت مظهر
هُوَ وَ الواجِبُ شَمسٌ وَ ضِیاء
هُوَ وَ الْمُبدِءُ نُورٌ وَ قَمَر



بهر واجب نبود شبه و مثال
متعالی است ز هر وَهْم و خیال
در ثنا لیک گر آید به بیان
فیض او چون مه و نورش به کمال
در علی آیت آن فیض نگر
ما هُوَ اللّهُ وَ لکن مَثلا
مَعَهُ اللّهُ کنار وَ حَجَر



گشته دارای صفات معبود
همچنانی که شدی او مسجود
واجب او نیست به معنی لیکن
حق در او جلوه به آیات نمود
آنچنانی که شد آتش به حجر
اُذُنُ اللهِ وَ عَینُ الْبارِی
یا لَهُ صاحِبُ سَمْع وَ بَصَر



سمع حقّ است به کلّ اصوات
چشم حق است سوی جمله جهات
هست معلوم وی الجمله و او است
مظهر جمله اسماء و صفات
واله و خیره کز او عقل و بصر
عِلَّةُ الْکوْنِ وَ لَوْ لاهُلَما
کانَ لِلْعالَمِ عَینٌ وَ أَثَر



همه عالم به سما تا به سمک
جنّی و آدمی و روح و ملک
ز وجود علی آنها است به پا
ورنه گشتی همگی مستهلک
آنچنانی که نبد هیچ اثر
وَ لَهُ اُبدِعُ مَا تَعقِلُه
مِن عُقُول وَ نُفُوس وَ صُوَر



چه نبات و چه جماد و حیوان
جمله ذرات، چه ظاهر چه نهان
همچو احمد به سرای امکان
چه ز افراد ملک یا انسان
بهر او خلعت هستی است به بر
مَظهَرُ الواجِبِ یا لِلْمُمْکن
صُورَةُ الجاعِلِ یا لِلْمَظهَر



گرچه او هست به صورت ممکن
لیک وصفش ز بشر لایمکن
چون شودوصف کسی راکه دراوست
آنچنان وصف خدائی بین
همچو گویا شده او راست مقر
جِنسُ الأَجْناسِ عَلی وَ بَنُوه
نَوْعُ الأَنواعِ إِلی الحادِی عَشَر



چشمه فیض عطا را مصدر
هادی و قطب و امام و سرور
بعد از احمد ز خداوند مجید
در دو عالم بود اثنی و عشر
علی است و ده و یک نجم و زهر
فَلَک فی فَلَک فیهِ نُجُوم
صَدَفٌ فی صَدَف فیهِ دُرَر


فلک نجم امامت هر یک
صدف درّ ولایت هر یک
مخزن حکمت و دریای کرم
چشمه فیض سعادت هر یک
مسلک وادی حقّ را رهبر
کلُّ مَن ماتَ وَ لَمْ یعرِفه
مَوْتُهُ مَوْتُ حِمار وَ بَقَر


روز تا شب به صیام و به قیام
مدت طول ابد را به دوام
گذرانی و ندانی چه بُوَد
شیر حقّ را بر حقّ قدر و مقام
موت تو موت حمار است و بقر
هُوَ فِی الکلِّ اِمامُ الکلّ
مَنْ أَبابَکر وَ مَن کانَ عُمَر


اوست مولا به صغیر و به کبیر
او بُوَد صاحب هر ملک و سریر
اوست قائد ز ازل تا به ابد
ز ثری تا به ثریاست امیر
هر که مؤمن بود او یا کافر
لَیسَ مَنْ أَذْنَبَ یوْمًا بِاِمام
کیفَ مَنْ أَشْرَک دَهْرًا وَ کفَر


نیست اندر خور هر شوم دنی
تکیه بر جای نبی مدنی
آنکه کو کرد یکی سهو و خطا
نیست او لایق و چون فرض کنی
آنکه را نیست ز حقّ هیچ خبر
قَوْسُهُ قَوْسُ نُزُول وَ عُرُوج
سَهْمُهُ سَهْمُ قَضاء وَ قَدَر


هر دو عالم ز ثری تا به ثری
هست اندر نظرش یک نظری
هست معراج وی اندر یک دم
به «أو أدنی» نزولش گذری
قوسش این سهم قضا هست و قدر
ما رَمی رَمْیةً اِلاّ وَ کفی
ما غَزی غَزْوَةً اِلاّ وَ ظَفَر


هر که را تیر ویش کرد نشان
کوه گر بود نماندیش نشان
هر زمان در ره حقّ سوی جهاد
شد روان همره او بوده روان
در عنان داری او فتح و ظفر
أَغمَدَ السَّیفَ مَتی قابَلَه
کلُّ مَن جَرَّدَ سَیفًا وَ شَهَر

بخش2

هر زمان گشت مقابل به عدو
کوه بُد کاه شدی در بر او
اختیار از کف او رفت چنان
تنگ شد عرصه بر او از هر سو
تیغ را کرد نهان سینه سپر
حُبُّهُ مَبْدَءُ خُلْد وَ نَعیم
بُغْضُهُ مَنشَاءُ نار وَ سَقَر


حبّ او هست به ما عین نعیم
هم طریق است به جنّات نعیم
بغض او مسلک سهلی است یسیر
همچنان تا که رساند به جحیم
تا که حقّ متّقم است او به سقر
خَصْمُهُ أَبْغَضَهُ اللّهُ وَ لَو
حَمِدَ اللّهَ وَ أَثْنی وَ شَکر(1)



خصم او خصم خداوند جهان
حق شود خصم وی اندر دو جهان
گرچه روز شب و در هر مه و سال
حمد و شکر است و ثنا ذکر زبان
چون غبار است به باد صرصر
خُلُّهُ بَشَّرَهُ اللّهُ وَ لَو
شَرِبَ الخَمْرَ وَ غَنَّی وَ فَجَر



لکن از جانب حقّ جلّ علا
آمد این وعده که باشد مأوی
دوستش را به سرای جنّت
گرچه باشد عملش جمله خطا
کلُّ حزب معَ مَولاهُ حَشَر
وَ هُوَ النُّورُ وَ اَمَّا الشُّرَکا
فَظُلامٌ وَ دُخانٌ وَ شَرَر



نور حقّ است علی بی شک و ریب
همچو حقّ است مبرّا از هر عیب
نیست در ساحت او هیچ ز رجس
هست این نص کتاب لا ریب
مشرکان جمله ز نار و ز شرر
مَن لَهُ صاحِبَةٌ کالزَّهْراء
اَوْ سَلیلٌ کشُبَیر وَ شَبَر



کیست همچون علی عالیجاه
شک در او گشته که باشد اللّه
زوجه اش همچو بتول عذراء
کفو او کیست ز ماهی تا ماه
نور عینش چو شبیر است و شبر
مَنْ کمَنْ هَلَّلَ فی مَهدِ صِبی
اَوْ کمَن کبَّرَ فی عَهدِ صِغَر



کیست در طی مقامات کمال
که شود مظهر حقّ جلّ جلال
جز علی آنکه ز هنگام صبی
ذکر حق کرده به تصریح مقال
لب به تکبیر گشودی به صغر
عَنهُ دیوانُ عُلُوم وَ حِکم
فیهِ طُومارُ عِظاتِ وَ عِبَر



آنکه تعلیم دهد روح الامین
قبل از ایجاد سماء و أرضین
جز علی کیست کزو شد ظاهر
آنچه علم است و کتابی است مبین
زهد و تقوی و عمل را دفتر
بُوتُراب وَ کنُوزُ العالَم
عِندَهُ نَحُْو سُفال وَ مَدَر



جمله ذرّات جهان سرتاسر
جمله آنچه ز شوک است و شجر
جمله آنچه ز شَعَر تا به وَبَر
گر شود جملگیش درّ و گهر
نزد او همچو سفال است و مدر
ظَلَّ ما عاشَ بِجُوع وَ صِیام
باتَ ما حَی بِدَمْع وَ سَهَر



داشت مادام در این دار قیام
داشت در طاعت حقّ، حقّ قیام
جمله ایام به جوع به صیام
بود شبها به سجود و به قیام
در مناجات خدای اکبر
کلَّما اَحْزَنَهُ الدَّهرُ سَلا
کلَّمَا اسْتَضْعَفَهُ الْقَوْمُ صَبَر



هر زمان دید غم و رنج و بلا
بود اندر سر تسلیم رضا
صبر کرد آنچه بدید او از قوم
وز مصیبات و ز ظلم و ز جفا
جمله کز بهر رضای داور
ناقَةُ اللّهِ فَیا شَقْوَةَ مَن
ما رَعاها فَتَعاطی وَ عَفَر



ویل و صد ویل بر آن قوم شریر
غصب کردند و شمردند حقیر
حق آن شاه که بُد آیت حقّ
چون کشد داور قهار قدیر
انتقامش به سرای محشر
أَیهَا الْخَصْمُ تَذَکرْ سَنَدا
مَتْنُهُ صَحَّ بِنَصٍّ وَ خَبَر



گو که ای دشمن نا اصل لعین
خبری را که بود همچه متین
نیست اندر سندش هیچ خلل
همچو شمس است هویدا و مبین
چه جواب است تو را کی ابتر
إِذْ أَتی أَحْمَدُ فی خُمِّ غَدیر
بِعَلی وَ عَلَی الرَّحْلِ نَبَر



رفت روزی که بدی سخت وشدید
وز حرارت شده روها چو قدید
در غدیر خم و بنمود بلند
مرتضی را نبی از امر مجید
بر مقامی که بُدی چون منبر
قالَ مَن کنتُ أَنَا مَوْلاه
فَعَلی لَهُ مَوْلی وَ مَفَر

بخش 3

پس بفرمود بدانید تمام
هرکه باشد ز خواص و ز عوام
هرکه را من شده ام او را مولی
هست اینک علی آقا و امام
باشد این حکم ز حی داور
قَبْلَ تَعْیینِ وَصی وَ وَزیر
مَن رَأی ماتَ نَبی وَ هَجَر



وز زمانی که شده خلق جهان
آمد از جانب حی سبحان
انبیا بهر هدایت، که شنید
آنکه میرد نبی گشته نهان
خَلَف از خود نکند یک رهبر
آیةُ اللّهِ وَ هَلْ یجحَدُ مَن
خَصَّهُ اللّهُ بِای وَ سُوَر



بوَد او آینه ذات اله
هست بر اهل جهان ظلّ الله
چون توان کرد نهان آنکه عیان
ذکر او در همه آیات چو ماه
حق بیان کرد بر پیغمبر
مَنْ أَتی فیهِ نُصُوصٌ بِخُصُوص
هَلْ بِإِجْماعِ عَوام ینْکر



آن کسی را که نبی کرد بیان
امر او را به نهان و به عیان
بارها گفته به تعیین و صریح
که مأوّل به خلافش نتوان
چون بود منع عوام منکر
أَسَدُ اللّهِ إِذا صالَ وَ صاح
أَبُوالاَْیتامِ إِذا جاءَ وَ بَرّ



شیر حق است که گر نعره کشد
به دل شیر فلک زهره دَرَد
دست جود و کرمش چونکه گشود
ملک دنیا برِ او ذرّه بود
به یتیمان بود او جمله پدر
وُدُّهُ أَوْجُبُ ما فِی الْقُران
أَوجَبَ اللّهُ عَلَینا وَ أَمَر



گشته از جانب یزدان مجید
واجب و حتم بقرآن سدید
حبّ او برهمه اهل جهان
چون کزین حکم توان سر پیچید
جز که باشد به حقیقت کافر
مُدَّعی حُبِّ عَلی وَ عَداه
مِثْلُ مَنْ أَنکرَ حَقًّا وَ أَقَرّ



هرکه را هست به دل حبّ علی
هست حقّ را به یقین عبد ولی
همچنانی که بود دشمن او
مشرک و کافر بدبخت و شقی
خالد او هست به نار و به سقر
یا عَلی عَبدُک یغْدُدْ وَ یرُوح
مِن مَعاصیهِ بِخَوْف وَ خَطَر



یا علی بنده تو لیل و نهار
هست هر آن چنان زار و نزار
زآنچه کرده است ز عصیان و خطر
که مبادا شود او را در نار
مرجع و مسکن و مأوی و مقر
أَتْلَفَ العُمْرَ فَقیدًا وَ حَصُور
دَقَّهُ الدَّهْرُ بِشَیب وَ کبَر



عمر او شد تلف و رفت به باد
بهر او نیست نه تقوی نه سداد
گشته از کار و بسی پیر و نحیف
حاصل او را نبود توشه و زاد
هست در پیش چنین بُعد سفر
طالَ ما یأمُلُ مِنْک نَظَرًا
هَلْ أَتی مُرْتَقِبٌ مِنْک نَظَر



بس زمانی است که سوی تو بود
چشم امید که فیض تو رسد
چون شود آنکه کسی زین درگاه
با امید آید و محروم شود
هرگز این امر نیاید به نظر
لِذَراریک صَلاةٌ وَ سَلام
شارِقُ العالَمِ ما لاحَ وَ ذَرّ



هست مادام چنین چرخ مدیر
آفتاب است در او همچو منیر
مهبط فیض و عطا باد مدام
آل أطهار تو کز حی قدیر
چون به گلزار که از ابر مطر
لِحِماک نَفَحاتُ الْبَرَکات
کلَّما جاءَ نَسیمٌ بِسَحَر



تا سحر باشد و صبحش به وصال
باد مشکین وزد از طرف شمال
نفحه روح جنان باد مدام
وز پی رحمت حق جلّ جلال
جمله احباب تو را کی سرور
ــــــــــــــــــ
(1)در حاشیه نسخه خطی موّلف، این بیت بدین صورت نیز ذکرشده
خَصْمُهُ أَبْغَضَهُ اللّهُ وَ لَو
حَمِدَ اللّهَ وَ أَثْنی وَ شَکر
دشمنش نزد خداوند جلیل
خائب و خاسر و بس خوار و ذلیل
گرچه روز و شب و دیگر مه سال
ذکر تسبیح کند تا تهلیل
چون غبار است به باد صرصر



  • سه شنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 11:10
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران