ای سکینه به حرم، سخن از آب مگو
از شـرار عـطـش و دل بـیتـاب مـگـو
داغ سقای حـرم کرده خون بر جـگرم
یا اخا ابوالفضل یا اخا ابوالفضل
****
ثمـر بـاغ عـلی، پسـر ام بنـیـن
با لب تشنه شده، بدنش نقش زمین
بر لبش زمزمه داشت ذکر یا فاطمه داشت
یـا اخا ابوالفضل یا اخا ابـوالفضل
****
ساقی تشنهلبان تشنهتر از همه بود
خجـل از «العطش» دختر فاطمه بود
از عطش تاب نداشت قطرهای آب نداشت
یا اخا ابوالفضـل یا اخا ابوالفضـل
ای فروزان قمرم بین چه آمد بسرم
چشم خود را بگـشا که شکسته کمـرم
منم و سوز غمت دست و مشک و علمت
یا اخا ابوالفضـل یا اخا ابوالفضـل
****
عاقبت چید عـدو، شاخۀ یـاس مرا
تشنه لب بر لب آب، کشت عباس مرا
مـن زمین گیر شـدم از غمـش پیر شدم
یا اخا ابوالفضـل یا اخا ابوالفضـل
فانوسهای اشک 3 – غلامرضا سازگار
منبع:سایت مدایح
- شنبه
- 11
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 14:10
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه