دست عبّاس من از پیکر جدا شد
بر زمیـن افتاد و تقـدیم خدا شـد
من غریبم، من غریبم داغ تو گـشته نصیبم
غربت آل علـی گردیده احساس
بر نمیگردد دگر در خیمه، عباس
من غریبم، من غریبم داغ تو گـشته نصیبم
****
خیز و سقایی کن ای ماه مدیـنه
جامِ خالی مانده در دست سکینه
من غریبم، من غریبم داغ تو گـشته نصیبم
****
سردی آبت بـه دل میزد شراره
تشنه بیرون گشتی از دریا دوباره
من غریبم، من غریبم داغ تو گـشته نصیبم
تیر دشمـن شد به تن بال و پر تو
هدیه شد بر فاطمه، دست و سر تو
من غریبم، من غریبم داغ تو گـشته نصیبم
****
ای به سینه، مهر اولاد رسولت
مادرم کرده به فرزندی قبـولت
من غریبم، من غریبم داغ تو گـشته نصیبم
****
ای که در خون گشتهای یار امامت
تا ابـد بابالحـوائج گـشـته نامـت
من غریبم، من غریبم داغ تو گـشته نصیبم
فانوسهای اشک 3 – غلامرضا سازگار
منبع:سایت مدایح
- شنبه
- 11
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 14:15
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه