دلش بود و اندوه و درد نهانش
خودش بود و الله و صبر كلانش
همان زن كه آن خطبه يكباره در شام
شد آتش و آمد برون از دهانش
همان زن كه در موقع خطبه خواندن
زبان علي بود آري زبانش
همان زن كه از كودكي شخص حيدر
شد استاد تدريس فنّ بيانش
خدايا تو خود ذوالفقار علي را
در آن لحظه دادي به دست زبانش
همان زن كه در كربلا بوسه ميزد
به دست قمر اختر آسمانش
و هفتاد و دو دفعه از صبح تا عصر
در آنجا خدا داد خود را نشانش
مگر ميشود يافت جز او زني را
كه سوگ برادر كند قهرمانش
ز سوگ علمدار و داغ برادر
مگر لحظهاي گريه ميداد امانش
زن بينظيري كه با سر بلندي
برون آمد از بوته امتحانش
همان زن كه بنياد ظلم و ستم سوخت
ز خاكستر آتش كاروانش
به دنبال سرهاي بر نيزه ميرفت
سراسيمه با مادر مهربانش
تو اي حيدري خصلت، اي آنكه زهرا
تو را دوست ميداشت، بهتر ز جانش
من اين جامه را نذر صبر تو كردم
قبولش كن و جان مولا بخوانش
شاعر: علی اکبر بهرامیان
منبع:سایت مدایح
- یکشنبه
- 12
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 4:29
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه