تو بوده ای
همیشه بوده ای
که فاطمه
میان شعله
بین دود
درست پشت در
تو را صدا زده است
تو بوده ای
نبوده لحظه ای که تو نبوده ای
تو آن سروده ای
که قرنها پیمبران
تو را نوید داده اند
و مادران
تحقق تو را
شهید داده اند
تو می رسی
طلوع می کنی
بهار را شروع می کنی
بهار
لحظه ی حضور توست
در ظهور توست
تو می رسی
بُروز می دهی
علائم ظهور را که گفته اند
تو می شکافی آن دو گور را که گفته اند
دو بت
دو سنگ آدمی نما
به دست تو شکسته می شوند
راههای کفر
بسته می شوند
بهار می شود
و فاطمه
به یُمنِ بودنِ تو
صاحب مزار می شود
- جمعه
- 3
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 14:34
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن ناصحی
ارسال دیدگاه