ای شهیدی که به ایثار تو می نازم من
آمدم تا عَلم عشق بر افرازم من
آمدم با قد خم، سایه کنم بر قبرت
گر به جسم تو نشد سایه بیاندازم من
قبله راز بود کرب و بلای تو حسین
امشبی معتکف قبلگه رازم من
زینب و بر سر قبر تو نشستن هیهات!
در شگفتم که چرا روح نمی بازم من
کی گمان بود مرا بی تو بمانم نَفَسی
حالیا مانده و می سوزم و می سازم من
آن چه بر عهده من بود ادا کردم و باز
از سفر آمده پیروز و سرافرازم من
عمر من در غم و یاد تو گذشت و پس از این
به تو سوگند که جز بر تو نپردازم من
منبع:سایت مدایح
- یکشنبه
- 12
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 4:58
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه