آخر این درد جدایی کار دستم می دهد
آخر این سر به هوایی کار دستم می دهد
لحظه هایی که نباشم یاد تو بد می شوم
لحظه های بی خدایی کار دستم می دهد
مطمئنم روز محشر آه حسرت می کشم
این سحر ها بی دعایی، کار دستم می دهد
آسمانی نیستم چون چشم هایم پاک نیست
این خطای چشم، جایی کار دستم می دهد
عابسم کن، خالصم کن، بین این روضه خودت
عاقبت پرمدّعایی کار دستم می دهد
کاسه ی من را خودت با اشک پر کن یا حسین
چشم خشک من خدایی کار دستم می دهد
ای فدای دختری که با سرِ بر نیزه گفت:
ای پدر جان این جدایی کار دستم می دهد
گیر افتادم میان زجر و شمر و حرمله
تنگنای کوچه هایی کار دستم می دهد
معجرم را سفت با دستم گرفتم بر سرم
آه امّا بی حیایی، کار دستم می دهد
- جمعه
- 10
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 17:15
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
وحید محمدی
ارسال دیدگاه