اگر صد عالمم بخشند بیمهدی نمیخواهم
کمـال آدمـم بخشنـد بیمهدی نمیخواهم
اگر بعد از هزاران سال مردن بر تن بیجان
مسیحایی دمم بخشند بیمهدی نمیخواهم
اگـر از تشنگـی آتـش برآیـد از نفسهـایم
به هر دم صد یمم بخشند بیمهدی نمیخواهم
گـر از تجلیـل بنشـاننـد بـر تخت سلیمان
هزاران خاتمم بخشند بیمهدی نمیخواهم
غـلام آستــان اهـلبیـت عصمتــم، آری
اگر جام جمم بخشند بیمهدی نمیخواهم
اگر هنگـام نــاداری بـه قـدر وسعت عالم
طلا و درهمم بخشند بیمهدی نمیخواهم
اگر با دست عیسی بـر تن مجروح از رأفت
سراپا مرهمم بخشند بیمهدی نمیخواهم
گـدای سامــرایم گــر هـزاران بـار آقایـی
به خلق عالمم بخشند بیمهدی نمیخواهم
اگر «میثم» هزاران حور و غلمان در جنان با هم
شراب دائمم بخشنـد، بیمهدی نمیخواهم
منبع:سایت مدایح
- یکشنبه
- 12
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 7:44
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه