• جمعه 14 اردیبهشت 03


اشعار مهدوی,(بیا مهدی ولی با ذوالفقارت)

2649
4

بیا مهدی ولی با ذوالفقارت

  که گردن ها بود در انتظارت

آن ساقی تشنه ، تشنه یاری است 

 

   آری عطشش ه خون ما جاریست

آمد گه شادمانی ای مردم 

 

 

آن وعده آسمانی ای مردم

ای زنده دلان ظهور نزدیک است 

هنگان ظهور نور نزدیک است

آن ماه به چاه رفته باز آید 

  قائم به اقامه نماز آید

او کیست ؟ همان عدل و میزان است  

کوبنده کل دین ستیزان است

او کیست ؟ همان که سخت می تازد

   تا کفر  و نفاق را بر اندازد

مهدی نظری به ما عنایت کن 

  ما را به صراط خود هدایت کن

ای مرحم زخم بال جانبازان  

  درهم شکننده ی زبان بازان

از ذکر لب تو کام می گیرم  

  با یاد تو التیام می گیرم

ای لعل تو گوهر تبسم 

  بگشای لب از سر تبسم

ای راهنمای رهنوردان 

   ما را خس و خار ره مگردان

سوگند تو را به لن ترانی 

کاین قافله را زخود مرانی

تیریم که بسته بر کمانیم  

  لطفی که به چله در نمانیم

گفتم که شعله ی سحر کو  

   گفتی که گدازه ی جگر کو

آن کس که ز خود عبور دارد  

  آئینه  به شمع طور دارد

مائیم غریب و غرق دردیم 

  دنبال تو در کجا بگردیم

در حسرت یک طپش نسیمم  

   در ره گذر امید و بیمم

ای زمزمه ی نسیم برخیز

   ما را به هوای خود برانگیز

ای رایحه ی تو روح پرور 

  موج نفس تو روح پرور

مائیم و هزار موج سرکش  

   دریا دریا خروش و آتش

ما شعله پیچ و تاب داریم

کاز هجر تو التهاب داریم

                                          (آقاسی)

منبع:سایت باب الحرم

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 8:55
  • نوشته شده توسط
  • جواد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران