کی میشود که این شب تیره سحر شود
خورشیدمکّه در دل شب جلوه گر شود
کی میشود که دیده شود روشن از وصال
ایّام غم ز دوری رویش به سر شود
کی می شود ز پرده در آید وجود گل
دست صبا ز صورت او پرده در شود
کی میشود که مژده رسد میرسد بهار
هر بوته ای ز آمدنش با خبر شود
کی میشود که تازه شود روزگار عشق
وصف بهار و فصل چمن تازه تر شود
هرچند روشن است از او چهرة زمان
کی ابر غم فرو فتد و در به در شود
چشم ولایی از غم هجران به خون نشست
تا کی به راه آمدنش دیده تر شود
- پنج شنبه
- 27
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 16:12
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سید ناصر ولائی زنجانی
ارسال دیدگاه