در سرخی غروب نشسته سپیده ات
جان بر لبم ز عمر به پایان رسیده ات
آخر دل عموی تو را پاره پاره کرد
آوای ناله های بریده بریده ات
در بین این غبار به سوی تو آمدم
از روی رد خون به صحرا چکیده ات
خون گریه می کنند چرا نعل اسبها
سخت است روضه تن در خون تپیده ات
بر بیت بیت پیکر تو خیره مانده ام
آه ای غزل! چگونه ببینم قصیده ات
«احلی من العسل» ز لبان تو می چکد
ای گل زبانزد است بیان عقیده ات
باید که می شگفت گل زخم بر تنت!
از بس خدا شبیه حسن آفریده ات
شاعر:سید محمد جواد شرافت
- یکشنبه
- 12
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 15:52
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
سید محمد جواد شرافت
ارسال دیدگاه