زمینه شب ششم محرم ۱۴۰۱
نفس نفس که میزنی
میبینم پیش چشام تو جون میکنی
چقدر مثل حسنی
نمونده از تو زیر نعل ها بدنی
.
از صورتت شال افتاده
ماه حسن جسم تو بی حال افتاده
رو لبت تبخال افتاده
رو هلال ابروهات ه ِ لال افتاده
واویتلا واویلتا
»»»»»»»»»»»»»»»»
چقدر رنگت پریده
غزل رفتی اما تنت شد قصیده
بمیرم لب هات خشکیده
روی زمین قد و بالات شد کشیده
.
تنت زیر پا چرخیده
استخونات بمیرم از هم پاچیده
انگار که مرگم رسیده
مثل عسل تنت به خاک ها چسبیده
واویتلا واویلتا
»»»»»»»»»»»»»»»»
زخمه همه جای تنت
فهمیدن پسر حسنی زدنت
ای وای ای وای شکستنت
پر تیر و نیزه و سنگ بدنت
.
جون عمو قاسم فدات
نشد بگیرم عروسی آخر برات
میبرمت مبهوت و مات
کشیده میشه رو زمین نوک پاهات
واویتلا واویلتا
»»»»»»»»»»»»»»»»
رامین برومند (زائر )
- دوشنبه
- 3
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 9:29
- نوشته شده توسط
- زائر
- شاعر:
-
رامین برومند
ارسال دیدگاه