• دوشنبه 3 دی 03


مدح و میلادیه حضرت امیرالمومنین، مولی الموحدین علی ابن ابیطالب (ع) -(ای شعله نخل طور ایمن)

533

ای شعله نخل طور ایمن
از پرتو حُسنت آشکارا
کردی به جلال کبریایی
اثبات، جلالِ کبریا را


دادی به تفقّد ولایت
تشریف به نفسِ کون و امکان
کردی به تفضّل عنایت
تحکیم بنای کاخ ایمان
ای بارقه امید و رحمت
در ظلمت شام ناامیدان
لطفی کن و از فضای دلها
بزدای ظلام غم خدا را


ای کعبه زِ فیض نقش پایت
بر اهل جهان مَطاف و مَسجود
ای سرّ بقا یکون و امکان
عالم همه فانی و تو موجود
تشریف جهان آدمی را
در کون قدم زدی زهی جود
تا باز دهی به خاک ناچیز
خاصیت طبع کیمیا را


آنجا که زنی ز شیرزاده
شیری به مشیت خدا زاد
تنها نه تو را که بر جهانی
اُمّید و ملاذ و مُلتجا زاد
بی تو همه ما سوا هَدر بود
مامت نه علی که ماسوا زاد
ای قبله کعبه زاد از تو
حق داشت عزیز ماسوا را


عالم ز تبلور فروغت
شد غرق به موج نور مطلق
در صفحه کون تافت نورت
از مشعله سُرادق حق
ای نام بلند دلنشینت
از نام بلند حقّ، مشتقّ
حقّ است به حق حق که
گویم بنمود عیان علی عَلا را


گل گشت بهشت گشت گیتی
تا چهره نو بهار خندید
از باده شوق شد لبالب
جام می خوشگوار خندید
نرخ شکر و عقیق بشکست
تا آن لب آبدار خندید
بالای دو دیده جای پایت
به به چه خوش آمدی نگارا


شد موسم عیش و فصل شادی
دوران ملال و غم سرآمد
آن اختر پرفروغ هادی
از جِیب ظُلام شب درآمد
هان مژده که در جهان هستی
از پرده در آمد آن سرآمد
رویش چو سپیده از افق شُست
آلایش ظلمت و دُجا را


از پرتو آن فروغ ایمان
ترکیب نظام کفر آشفت
هرکس که بخواند نام پاکش
خائب نشد و جواب بشنفت
مامی که به کعبه زاد او را
در هر نفسی علی علی گفت
هرکس که خدای خوانده بی شک
خوانده ست علی مرتضا را


ای آن که تو را به ذات و اوصاف
جنّ و مَلَک و بشر شناسد
لوح و قلم و ستاره و مَه
دشت و در و بحر و بر شناسد
بشناخته حق دلی به اخلاص
اوصاف تو را اگر شناسد
حق با تو چنان یکی که نَبْوَد
فرقی به میان این دو تا را


در پرده دگر نماند چیزی
تا پرده ز چهره برگشودی
اسرار نهان کنز مکنون
با جلوه خود عیان نمودی
ظلمتکده بود جمله هستی
ای نور هُدا اگر نبودی
بر آینۀ وجود بخشید
نور تو فروغ و انجلا را


چون آینه خشت و گِل درخشید
تا نور تو در دل حرم تافت
بیت حق از آن جمال و طلعت
کانون ثنا شد و صفا یافت
ارکان اصول گشت محکم
آنگه که جدار کعبه بشکافت
بخشید حکیم از تو تحکیم
بنیانِ قواعد هُدا را


ای کودک مهد ناز و تمکین
ای چشم و چراغ آفرینش
ای روح بزرگ جسم هستی
روی تو فروغ چشم بینش
بگزید خدایت از دو عالم
سبحانَ إلاه از این گزینش
باللّه که نبود جز تو شاهی
شایسته سریر ارتضا را


ای از تو نگین آشنایی
آویزه چلچراغ وحدت
ای سبزه نوبهار قدسی
بالنده نهال باغ وحدت
ای نشئه جام ذوق و عرفان
مخمور می ایاغ وحدت
با مهر تو شد به ساغر دل
آمیخته بادۀ سکارا


ای صبح فلاح و رستگاری
تا از افق حرم دمیدی
شد صفحه کون پاکی کسر
از ظلمت یأس و ناامیدی
ای نفحه نوبهار رحمت
از مکمن غیب تا وزیدی
فیض نفست چو روح قُدسی
چون روی تو گشت عالم آرا


بخشید توان به دین و ملّت
مام تو، تو را چو قوت جان داد
بر سینه فشرد تا وجودت
بر هستی ماسوا امان داد
لرزاند اساس کفر یکسر
تا مهد تو را تکان تکان داد
پرورد ز پروراندن تو
گلهای بهشت اصطفا را


بر صفحه آسمان نوشته
وصف تو خطوط کهکشانها
نامت به زبان همیشه دارند
افواج ملک در آسمانها
آوای علی کند رساتر
تکرار و توالی زمانها
هر گوش به پرده می نشاند
این بانگ رسای جانفزا را


هرکس صفتِ کسی بگوید
من هر نفسی علی ستایم
جز نام جمیل او نگویم
سر جز به حریم او نسایم
او مالک کون و بنده مملوک
او شاه جهان و من گدایم
«عابد» نَسَزَد شهی چنان او
مأیوس کند چو من گدا را


  • سه شنبه
  • 21
  • اسفند
  • 1397
  • ساعت
  • 11:46
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران