دلگیرم از حالِ خودم دلگیر! مدتهاست
بر گردنم افتاده یک زنجیر مدتهاست
از گنبد فیروزه ای پُل میزنم تا تو
در ذهن؛ جا خوش کرده این تصویر مدتهاست
رفته ست از یادم که باید «منتظر» باشم
از چشم من افتاده این «تعبیر» مدتهاست
جای عبادت معصیت شد کار هر روزم
شد آفتِ جان من این تقدیر! مدتهاست-
آسوده خاطر اشکهایت را درآوردم
با چشم های هرزه... با تزویر مدتهاست
در دستهایت با چه حالی میزند ضجّه؛
پروندۂ اعمال ِ پُرتقصیر مدتهاست...
برگرد جانِ هر کسی که دوستش داری
بیچاره ام کرده ست این تأخیر مدتهاست
من دوستت دارم، نگاهم کرده ای قطعاً
هستم اگر با نفْس ِ خود درگیر مدتهاست!
- سه شنبه
- 21
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 15:43
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه