ای ساربان! آهسته ران، کز دیده دریا می رود
از شهر زهرا نیمه شب ، فرزند زهرا می رود
منزل به منزل کاروان ، گردیده در صحرا روان
با ناله و آه و فغان ، تنهای تنها می رود
ریحانه ی «خیر البشر» ، کرده سوی جانان سفر
یا آن که موسایی دگر ، در طور سینا می رود
قلب سکینه مشتعل، اشکش به رخ، خونش به دل
با دیده ی دریایی اش ، دنبال سقّا می رود
اصغر ز دامان رباب ، پر می زند بر دوش باب
با شوق پیکان بلا ، همراه بابا می رود
لیلا! جوانت را ببین ، با رفتن آن نازنین
گویی محمد بر زمین ، از عرش اعلا می رود
ریحانه ی باغ حسن ، پوشیده بر قامت کفن
تا شوید از خون پیرهن ، با شور و غوغا می رود
آید ز صحرا زمزمه، خون ریزد از چشم همه
سقّای آل فاطمه ، عطشان به دریا می رود
ای آسمان! اختر فشان، بنگر برای بذل جان
ماه بنی هاشم روان ، با ماه لیلا می رود
زینب شده محمل نشین ، با ناله های آتشین
منزل به منزل کو به کو ، صحرا به صحرا می رود
مرغ دل «میثم» روان، گردیده با این کاروان
داده ز کف تاب و توان ، همراه مولا می رود
- چهارشنبه
- 22
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 15:39
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه