مي دانم از اين غم جگرت خونين است
شرمدنده ولي رسم زمانه اين است
سخت است كه فرهاد تو باشم آقا
وقتي همه جاي جان من شيرين است
از نام و نشاني تو كه در به در است
صحراي حجاز و مكه هم بي خبر است
بهتر كه از اين ننگ بميرم آقا
تا خيمه ات از خانه ما امن تر است
شرمنده كه در خانه ما حالي نيست
از تو ته فنجان كسي فالي نيست
احياناً اگر آمدي و برگشتي
از قبل بدان، جاي شما خالي نيست !
عاشق شدن اينجا خود هم آغوشي ست
باهوشي مان نتبجه مدهوشي ست
حق داري اگر جواب ما را ندهي
وقتيكه جواب ابلهان خاموشي ست
هروز گنه کرده ولی خوشحالیم
انگار به روسیه شدن می بالیم
یک هفته گذشت و جمعه از راه رسید
تا وقت ظهورت به همین منوالیم
هديه ارجمند
- یکشنبه
- 12
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 17:6
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه