میلاد ششماههی کربلا
حضرت علیاصغر(ع)
سحر ساقی مرا ساغر عطاکرد
مرا راهی راه کربلا کرد
همه ذکر لبم قالوا بلی کرد
مرا با شیرخواره آشنا کرد
شراب وصل را در ساغرم ریخت
دو جرعه از شراب کوثرم ریخت
شدم سرمست تا می در سبو ریخت
بدست خویش می را در گلو ریخت
ز صهبای ولا سّر مگو ریخت
به امر حق شراب از روبرو ریخت
نظر کردم جمال یار دیدم
گلی خوشبوی در گلزار دیدم
گلی که عطر و بوی یاس دارد
گلی که یک بغل احساس دارد
گلی که عطر خیرالناس دارد
عمویی همچنان عباس دارد
زدامان رباب اصغر رسیده
گلی از گلشن زهرا رسیده
به انگشت ولایت خاتم آمد
امیر عاشقان عالم آمد
ز لطف بیکرانش زمزم آمد
دم عیسیبن مریم را دم آمد
بود حبلالمتین بند قماتش
زمین کربلا گردیده ماتش
من و عشق تو ای دردانهی عشق
من و جام می و پیمانهی عشق
فتادم تا سوی میخانهی عشق
به یک جرعه شدم دیوانهی عشق
به راه عشق بیپا و سرم من
گدای شیرخواره اصغرم من
- پنج شنبه
- 23
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 17:0
- نوشته شده توسط
- م-مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه