می خوام از دلای بیقرار بگم
می خوام از قربونیای یار بگم
با اجازه از تموم شهدا
می خوام از کاظم رستگار بگم
اونکه فرمانده ی لشگرم بوده
همیشه سایش روی سرم بوده
پیرو راه امام حاج کاظمه
یه بسیجی تمام حاج کاظمه
افتخار بچه های شهرری
میشه گفت تو یک کلام حاج کاظمه
لشگر دهی میدونه همیشه
هیچ کسی حاج کاظم ما نمیشه
آخرش مزدشو از خدا گرفت
درد کهنه ی دلش شفا گرفت
عملیات پر از غرور بدر
شرق دجله بوی کربلا گرفت
این خبر پیچید میون بچه ها
حاجی ام شد زائر کرببلا
دعاش این بود تک و تنها بمونه
بدنش تو بیابون جا بمونه
ذکر یا فاطمه الزهرا به لب
بی مزار شبیه زهرا بمونه
بعد سیزده سالی که دلارو برد
با تنش شمیم زهرارو آورد
هنوزم میاد صدای گریه هاش
نوای حسین حسین و ناله هاش
هنوزم وقتیکه روضه میخونیم
گوشه ی هیئت ما خالیه جاش
عاشقی دردیه درمون نداره
دل عاشق سر و سامون نداره
دختری که روی بابارو ندید
تو خیالش عکس باباشو کشید
همه خاطرات زندگیش شده
درد دل کنار یک عکس شهید
دخترا وقتیکه بی بابا میشن
وارث مادرشون زهرا میشن
آخه زخم سینه رو نمک زدن
شعله بر بال و پر ملک زدن
عزادار پدرش بود به خدا
مادرم فاطمه رو کتک زدن
کیه که تو کوچه ها کمک میخواد
صدای ناله ی فاطمه میاد
شهدا مقتداشون فاطمه بود
نمک روضه هاشون فاطمه بود
روضه ای که درمیومد پای اون
صدای ناله هاشون فاطمه بود
آخه سیلی بغض این گلوم شده
کوچه ها خیلی گرون تموم شده
ما که جا مونده از این سلسله ایم
جون به لب شده از این فاصله ایم
یعنی میشه که ما هم شهید بشیم
ببینیم میون این قافله ایم
آخرش حاجتمو من می گیرم
به روی پاهای آقام می میرم
- شنبه
- 25
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 12:1
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه