شاه جهان، جان جهان، بوالحسن
بر ابدیت ز ازل تکیه زن
دست خدا، مظهر حق، اصل حق
فیض ازل، لطف ابد، بوالحسن
تاج شرف بر سر عالم نهاد
تا که در این مرحله شد گامزن
آمد و عالم شد از او سرفراز
کیست جز او نفس کش بتشکن؟!
غیر خدا هیچ ندید و نخواست
کرد فراموش همه خویشتن
معنی انسان خدادوست اوست
وان دگران لاف زنان، مرد و زن
آن که بُوَد مدّعی عشق حق
یاد کجا آورد از جان و تن
خلق بسی دم ز خدا می زنند
تا چه بُوَد معنی این دم زدن
ای علی، از عشق تو نبوَد عجب
مرده به تن گر بدراند کفن
در شب میلاد تو در غرب و شرق
بسته مماناد به مدحت دهن
چیست ولای تو و دلهای ما
باد بهاری که وزد بر چمن
گر تو شناسای علی گشتهای
حبّ جهانت نشود راهزن
ماه رجب آمد و دور از همه
کرده دلم سخت هوای وطن
کاش چو هر سال دگر بودمی
مدح علی گوی به هر انجمن
نفس پرستی همه شد پیشهات
غافلی از زندگی ذوالمنن
در دل خود بتکدهای ساختیم
نفس بداندیش در آن چون وثن
از علی آموز ره و رسم عشق
او ز ازل آمده استاد فن
شاه ولایت علی مرتضی
لطف الهی ست به سرّ و عَلَن
در همه جا بوده مرا دستگیر
حامی از او بِهْ نتوان یافتن
خوانمش از این سر دنیا و او
می رسد البتّه به فریاد من
ایکه به فرمان خدا آمدت
گردن ایام به زیر رسن
بی کس و بیمارم و بی خانمان
یک نظر از لطف به سویم فکن
جان تو پیوسته به ذات خداست
حاجت خود گفتم و کوته سخن
هرکه شد از لطف خدا ناامید
معنی آن نیست به جز سوءظن
- یکشنبه
- 26
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 14:9
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه